گوشهای از فضایل رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم� �
گوهر حُسن
زمین عربستان، آشنای گامهای مردی است از جنس آسمان که در نگاهش ملکوت موج میزد و آیینش مهرورزی بود.
اَبَرمردی که خُلق نیکویش مایه مباهات خدای سبحان و سریر شوکتش بر قلبهای امتش استوار بود.
خلیفة اللهی که کلیددار خزائن الهی و باب رحمت خدا بر زمین بود.
پیامبری از جنس مردم که آسمانه نگاهش عرشی بود، ولی بر روی زمین بین بردگان غذا میخورد.
آری، او رسول عدالت بود و برپا کننده داد که دنیا را توشه خویش نساخت، بلکه بدان غبار غمی از چهره مظلوم زدود.
چهره حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وسلم همچون ماه شب چهارده میدرخشید و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود.
با این همه، اندوهی همیشگی همچون هاله ماه به دور چهره فروزانش میچرخید. رنگ چهره آن حضرت سفید متمایل به سرخی بود.
چشمان نافذ ایشان درشت و سیاه بود و ریش مبارکش انبوه بود.
حضرت، پیشانی گشادهای داشت. دندانهای ایشان سفید و برّاق و اندامشان قوی و خوشنما بود.
در هنگام راه رفتن گویی از بلندی به طرف پایین حرکت میکرد.
هرگاه دستان مبارکش را به چیزی میکشید یا با کسی دست میداد، بوی خوش دستش تا مدتی به مشام میرسید.
کانون رحمت
خداوند متعالی، رسول گرامی اسلام را رحمتی فراگیر معرفی کرده و خطاب به آن حضرت فرموده است: «تو را نفرستادیم جز آن که میخواستیم رحمتی به مردم جهان ارزانی داریم». رسول خدا مظهر رحمت و محبت الهی بود و خود میفرمودند:
«من به عنوان رحمتی فراگیر برانگیخته شدهام».
سیره رفتاری آنحضرت نیز بر پایه همین محبت بنا شده بود و ایشان با مردم به مهربانی و دلسوزی رفتار میکرد.
خداوند در قرآن کریم، به بهترین شیوه، سیره رفتاری آن حضرت را توصیف کرده و فرموده است: «به موجب لطف و رحمت الهی بر ایشان نرمدل شدی که اگر تندخوی و سخت دل بودی، از پیرامونت پراکنده میشدند».
نیز فرمودند:
«هر آینه پیامبری از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و بر هدایت شما اصرار دارد و در مورد مؤمنان رئوف و مهربان است».
پیامبری که روز فتح مکه را که بر جان و مال کافران تسلط کامل داشت، روز رحمت نامید و فرمودند: «امروز، روز رحمت و مهربانی است».
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وسلم در انجام رسالت خویش و هدایت مردم از هیچ کوششی فروگذار نبود و در این راه، رنجهای فراوانی به جان خرید؛ گرسنگیها و تشنگیها، سفر در بیابانهای طولانی و سوزان، سرزنشها و آزارها، زخمها و جراحتها نمونه بسیار کوچکی از این بلاها به شمار میآید.
البته اینها، کوچکترین خللی در روح بزرگ و هدف والای ایشان وارد نساخت.
ایشان همواره امت خویش را همچون فرزندان و پارههای تن خود میدانست و برای سعادت و نجات آنها از هلاکت و تباهی، خویش را سخت میآزرد و پدرانه به ایشان مهر میورزید.
به همین دلیل، خداوند که تأسّف و دلسوزی پیامبر را بر کافران و منکران حق مشاهده کرد، وحی فرو فرستاد که: «گویی میخواهی جان خود را از شدت غم و اندوهِ اینکه آنها ایمان نمیآورند از دست دهی».
بردباری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وسلم
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وسلم در مسیر رسالت خویش، با رنجهای بسیاری روبهرو بود. در این میان، کفار قریش برای منصرف ساختن پیامبر از دعوت الهی خویش، از هیچ کاری فروگذار نمیکردند؛ به نحوی که با آغاز دعوت آشکار پیامبر، آن حضرت را تحت بدترین فشارهای روانی قرار دادند؛ او را مسخره میکردند و کودکان و غلامان خود را برای آزار آن حضرت گسیل میداشتند تا بدیشان سنگ بیندازند و بدنش را مجروح سازند.
آنها اهانتها و بیادبیهایشان را تا جایی رساندند که در حال سجده، شکنبه شتری را بر سر آن حضرت انداختند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وسلم تمام این صحنهها و آزارها را میدید، ولی نفرین نمیکرد و میفرمودند:
«خدایا! قوم مرا هدایت کن؛ زیرا آنها آگاه نیستند». همین شکیبایی ایشان، موجب گردید که مردمان، گروه گروه به دین او بگروند.
شبی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله وسلم در خانه امسلمه بود. نیمههای شب، ام سلمه از خواب بیدار شد و پیامبر را در بسترش نیافت. ناگاه متوجه گردید که پیامبر در گوشه اتاق مشغول عبادت است. ایشان دست به دعا برداشته، میگرید و میگوید: «خدایا! مرا به بدیهایی که از آنها رهانیدهای برنگردان. خدایا! مرا دشمن شاد نفرما. خدایا! مرا یک لحظه و یک چشم به هم زدن به خود وامگذار».
ام سلمه پس از شنیدن این سخنان، بیاختیار شروع به گریستن کرد.
چون حضرت رسول صدای او را شنید فرمودند: امسلمه! برای چه میگریی؟ گفت: یا رسول اللّه! چرا نگریم در حالی که شما با آن جایگاه و منزلتی که نزد خدا داری، چنین میگویی و میگریی؟ حضرت فرمودند: «ای ام سلمه! چگونه ایمن باشم که خداوند متعالی حضرت یونس را به قدر چشم به هم زدنی به خود واگذاشت؛ آمد بر سرش آنچه آمد».
جلوههای رفتاری پیامبراعظم صلیاللهعلیهوآله وسلم
آداب مجلسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله وسلم
حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله وسلم در هیچ مجلسی جز با یاد خدا نمینشست و از آن برنمیخاست. ایشان در مجالس عمومی جای ویژهای برای خود در نظر نمیگرفت. هنگامی که داخل مجلسی میشد، در هرجا که خالی بود مینشست و مردم را نیز به این کار امر میفرمود.
با جملات کوتاه و پرمعنا سخن میگفت و هیچ گاه سخن دیگری را قطع نمیکرد و با کسی مجادله نمینمود.
آن گاه که در برابر مخاطب قرار میگرفت، به رسم جباران به گوشه چشم به او نمینگریست. معاشرت او در اجتماع چنان ساده و بیپیرایه بود که اگر در میان جمعی مینشست، شناخته نمیشد.
مجلس پیامبر، مجلس بردباری، حیا و رازداری بود؛ به نحوی که در حضور ایشان از کسی بَد گفته نمیشد و اگر از کسی خطایی سر میزد نقل نمیگردید. حضرت، به یاران خود بسیار احترام میکرد، پاهای خود را بین آنها دراز نمینمود و وقتی مکان مجلسی تنگ میشد، برای اصحاب خود جا باز میکرد.
شبی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله وسلم در خانه امسلمه بود. نیمههای شب، ام سلمه از خواب بیدار شد و پیامبر را در بسترش نیافت. ناگاه متوجه گردید که پیامبر در گوشه اتاق مشغول عبادت است. ایشان دست به دعا برداشته، میگرید و میگوید: «خدایا! مرا به بدیهایی که از آنها رهانیدهای برنگردان. خدایا! مرا دشمن شاد نفرما. خدایا! مرا یک لحظه و یک چشم به هم زدن به خود وامگذار».
ام سلمه پس از شنیدن این سخنان، بیاختیار شروع به گریستن کرد.
چون حضرت رسول صدای او را شنید فرمودند: امسلمه! برای چه میگریی؟ گفت: یا رسول اللّه! چرا نگریم در حالی که شما با آن جایگاه و منزلتی که نزد خدا داری، چنین میگویی و میگریی؟ حضرت فرمودند: «ای ام سلمه! چگونه ایمن باشم که خداوند متعالی حضرت یونس را به قدر چشم به هم زدنی به خود واگذاشت؛ آمد بر سرش آنچه آمد».
جلوههای رفتاری پیامبراعظم صلیاللهعلیهوآله وسلم
آداب مجلسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله وسلم
حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله وسلم در هیچ مجلسی جز با یاد خدا نمینشست و از آن برنمیخاست. ایشان در مجالس عمومی جای ویژهای برای خود در نظر نمیگرفت. هنگامی که داخل مجلسی میشد، در هرجا که خالی بود مینشست و مردم را نیز به این کار امر میفرمود.
با جملات کوتاه و پرمعنا سخن میگفت و هیچ گاه سخن دیگری را قطع نمیکرد و با کسی مجادله نمینمود.
آن گاه که در برابر مخاطب قرار میگرفت، به رسم جباران به گوشه چشم به او نمینگریست. معاشرت او در اجتماع چنان ساده و بیپیرایه بود که اگر در میان جمعی مینشست، شناخته نمیشد.
مجلس پیامبر، مجلس بردباری، حیا و رازداری بود؛ به نحوی که در حضور ایشان از کسی بَد گفته نمیشد و اگر از کسی خطایی سر میزد نقل نمیگردید. حضرت، به یاران خود بسیار احترام میکرد، پاهای خود را بین آنها دراز نمینمود و وقتی مکان مجلسی تنگ میشد، برای اصحاب خود جا باز میکرد.
پیامبر با مردم انس میگرفت و بزرگ هر قومی را گرامی میداشت و میفرمودند: «هرگاه بزرگ قومی نزد شما آمد، او را احترام کنید».
نیازمندان را بهترین دوست خود میشمرد و هرگز فقیری را تحقیر نمیکرد.
با آنها مینشست و از بیمارانشان عیادت میکرد و به تشییع جنازههای آنها میرفت.
دعوت همگان را میپذیرفت و هدیه آنها را، هرچند کم ارزش قبول میکرد.
در خوراک و پوشاک با بردگان و کنیزانش امتیازی نداشت و هرگز آزارش به کسی نمیرسید.
هرگاه در نماز بود و شخصی نزد او میآمد و مینشست، نمازش را کوتاه میکرد تا حاجت او را جویا شود و در روا کردن آن بکوشد.
گاه میشد که خدمتکاران مدینه، ظرفهایی از آب را بعد از نماز صبح به حضور پیامبر میآوردند تا آن را متبرک سازد و چه بسا صبحهای سردی که حضرت دست خود را داخل آب سرد مینمود و اظهار هیچگونه نارضایتی نمیکرد.
اخلاق پیامبراعظم صلیاللهعلیهوآله وسلم
حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله وسلم با مردم با خوشرویی برخورد میکرد و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود.
در سلام کردن بر همگان پیشی میجست.
به روش متکبّران راه نمیرفت. در معاشرت با دیگران بسیار مهربان و جذاب بود و با هر شخصی چنان رفتار میکرد که میپنداشت گرامیترین خلق نزد اوست.
اگر با شخصی دست میداد، دستش را نمیکشید تا آن مرد دستش را بکشد.
هنگام سخن گفتن ترشرو نبود و کلمات خشن و ناهنجار به کار نمیبرد.
پیامبر هرگاه فردی از یارانش را غمگین مییافت، او را با مِزاح و شوخی خرسند میساخت و میفرمودند: «خداوند کسی را که در روی برادرش چهره درهم کشد، دشمن میدارد». همچنین از ایشان روایت است که:
«محبوبترین و نزدیکترین شما به من در روز قیامت خوش اخلاقترینتان است».
حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله وسلم به بندگان خدا، مهربان بود و میفرمودند: «خدای متعالی مهربان است و مهربانی را دوست دارد». سیرهنویسان پیامبر را اینگونه توصیف کردهاند که: «پیامبر قلبی رقیق داشت و به همه مسلمانان مهر میورزید».
از حضرت علی علیهالسلام در وصف پیامبر نقل است که: «پیامبر صلیاللهعلیهوآله وسلم ، نرمخوترینِ مردمان بود».
در اینباره انس بن مالک میگوید: من در حضور پیامبر بودم که ناگاه مردی اعرابی آمد و عبای آن حضرت را که حاشیهای ضخیم داشت محکم کشید، به نحوی که گردن آن حضرت خراشید. سپس گستاخانه گفت: از مال خدا که در نزد توست به من دِه.
پیامبر اندکی سکوت کرد و گفت: مال، مالِ خداست و من بنده خدا هستم. آنگاه فرمودند: ای اعرابی این آسیبی را که به من رساندی به تو برسانم؟ اعرابی گفت: نه. پیامبر فرمودند: چرا؟ اعرابی گفت: زیرا تو بدی را با بدی پاسخ نمیدهی. پیامبر از سخن او خندید و او را مالی چند بخشید.
کمک به دیگران
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله وسلم در همه سختیها پا به پای دیگر مسلمانان شرکت داشت و چون دیگران، بخشی از بار مشکلات را به دوش میکشید.
همین مسئله موجب میشد نشاط همکاری و همگامی در مسلمانان فزونی یابد؛ چنانکه وقتی خبر لشگرکشی احزاب و تهاجم به مدینه به آن حضرت رسید و تصمیم بر آن شد که با کندن خندق، جلو تجاوز آنها را بگیرند، پیامبر خود شخصا مشغول کار شد و بیل و کلنگ میزد و گاه کیسههای خاک را به دوش میکشید.
همچنین نقل است که وقتی کار ساخت نخستین مسجد در مدینه آغاز شد، مسلمانان با شور و علاقه در فراهم کردن وسایل و ساخت آن شرکت کردند و رسول خدا نیز مانند دیگران کار میکرد.
آنان از «حرّه» سنگ میآوردند و حضرت نیز سنگ میآورد. وقتی به ایشان میگفتند:
ای رسول خدا! اجازه بدهید ما این سنگ را ببریم، میفرمودند: «من خود این را خواهم برد، شما سنگی دیگر بیاورید».
نظرات شما عزیزان: